تحولات لبنان و فلسطین

میهمان این هفته‌ من میلاد لطفی، یک دهه هفتادی است که کارمند است و پدر سه فرزند و پر از انرژی. او از آن دست آدم‌هایی است که دلش می‌خواهد مردم کشورش بیش از پیش هوای طبیعت را داشته باشند و این چیزی است که البته خودش پیش از همه به آن عمل می‌کند.

درباره میلاد لطفی که با یک اتفاق، کمک به طبیعت دغدغه‌اش شد/یک گروه عشق ایران

میهمان این هفته‌ من میلاد لطفی، یک دهه هفتادی است که کارمند است و پدر سه فرزند و پر از انرژی. او از آن دست آدم‌هایی است که دلش می‌خواهد مردم کشورش بیش از پیش هوای طبیعت را داشته باشند و این چیزی است که البته خودش پیش از همه به آن عمل می‌کند.

علاقه او به طبیعت و کمک به محیط زیست سبب شده گروه «رد پای سبز» را شکل بدهد. این گروه اگرچه در شروع با هدف پاکسازی طبیعت از زباله‌های رها شده شکل گرفت، اما در ادامه مسیر خود توانست سراغ موضوعات ارزشمند دیگری هم برود؛ کاشت درخت، جمع کردن ته سیگار، درست کردن خشکاله، رنگ‌آمیزی و نقاشی چند مدرسه و... بخشی از فعالیت‌های گروه رد پای سبز بوده است. میلاد لطفی در معرفی گروه می‌گوید: رد پای سبز یک گروه خودجوش مردمی است که قرار است با پاکسازی طبیعت و کارهای خیرخواهانه دیگری که انجام می‌دهد، هم فرهنگ‌سازی کند و هم انرژی مثبتی به دیگران بدهد.

تابستان‌های دلچسب کودکی
من متولد ۱۳۷۰ در شهر قوچان هستم. از همان کودکی به حیوانات بیش از هر چیزی علاقه‌مند بودم و اگر کسی در کودکی از من می‌پرسید دوست داری چه کاره بشوی؟ جوابم این نبود که دکتر، مهندس، خلبان و این جور چیزها اما حتماً می‌گفتم دوست دارم دامپزشک بشوم. دلیل علاقه‌ام شاید به این برمی‌گشت که وقتی تابستان از راه می‌رسید به روستای مادری‌ام می‌رفتم. بردن گوسفندها به چرا، لولیدن میان گوسفندها، دیدن مرغ و خروس‌ها و خلاصه نزدیک بودن به طبیعت بکر روستا و حیوانات سبب علاقه‌ام به طبیعت ‌شد. شاید این چیزی که در این چند سال در وجودم جوانه زده است برمی‌گردد به همان اتفاق‌ها و تعطیلات تابستانی در روستا.من درسم را تا پیش‌دانشگاهی ادامه دادم اما پس از آن دیگر دنبال درس نرفتم و خیلی زود هم استخدام و کارمند شدم. با اینکه درس‌هایم هم خوب بود اما من درسم را ادامه ندادم چون درس و مدرسه را دوست نداشتم. یکی از دلایلی که از پاییز هم بدم می‌آید خاطرات بدی است که از دوران تحصیل دارم آن هم آن دوره که معلم‌ها در بعضی از چیزها از جمله تنبیه بدنی دانش‌آموزان آزاد بودند و همین اتفاق سبب دلزدگی دانش‌آموزان از درس و مدرسه می‌شد. کشیدن گوش، گذاشتن خودکار بین انگشت‌ها، کتک زدن با شیلنگ و... چیزهایی بود که ما به چشم خود می‌دیدیم و تجربه هم کردیم و خدا را شکر می‌کنم که دانش‌آموزان امروز دیگر از این تجربه‌ها ندارند. 
متأسفانه در آن زمان درباره حفظ محیط زیست به ما چیزی یاد نمی‌دادند و یادم است اگر اردوی دانش‌آموزی می‌رفتیم ممکن بود زباله‌ در طبیعت رها کنیم و یا از لیوان یک بار مصرف استفاده می‌کردیم.
 در آن مقطع یادم نمی‌آید معلمی درباره این چیزها به ما تذکر خاصی داده باشد که باید هوای طبیعت را داشته باشیم. هر چند باید بگوییم همین حالا هم در نظام آموزش و پرورش خیلی دغدغه محیط زیست دیده نمی‌شود و متأسفانه این نکته منفی هنوز هم وجود دارد. یعنی من از زمانی که گروه محیط زیستی رد پای سبز را ایجاد کردم، با معلم‌هایی روبه‌رو می‌شوم که دغدغه محیط زیست دارند اما تعداد آن‌ها کم است چون آموزش و پرورش به این سمت نرفته است و جا دارد در این بخش کارهای جدی انجام بشود.

درباره میلاد لطفی که با یک اتفاق، کمک به طبیعت دغدغه‌اش شد/یک گروه عشق ایران


همه چیز از سه سال پیش شروع شد 
دقیقاً اول اردیبهشت سال ۱۴۰۰ بود. یادم است آن روز تولد فرزند بزرگم یعنی زهرا بود مثل همیشه که هر از گاهی با خانواده به دل طبیعت می‌زدیم، آن روز هم با خانواده برای تفریح به جاغرق در اطراف مشهد رفته بودیم. وقتی جایی را برای نشستن انتخاب کردیم، چشمم به زباله‌هایی افتاد که اطرافمان پراکنده بودند و منظره بسیار زشتی درست شده بود. آن روز به خانمم گفتم بیا پیش از اینکه اینجا بنشینیم اینجا را تمیز کنیم تا لااقل جای تمیزی برای نشستن داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد و خلاصه دست به کار شدیم. 
در کمتر از نیم ساعت دو نایلون زباله جمع کردیم و اطرافمان هم تمیز شد. آن زمان من صفحه‌ای داشتم که گاهی از روزمرگی‌هایم در آن عکسی منتشر می‌کردم یا چیزی می‌نوشتم. کسانی که صفحه من را دنبال می‌کردند هم در حد ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر بودند. من از دو نایلون زباله‌ای که به کمک خانمم جمع کرده بودیم عکس گرفتم و همان را منتشر کردم. پس از اینکه عکس را منتشر کردم متوجه شدم این حرکت در میان همان تعداد کم دنبال‌کننده صفحه من، بازخورد خوبی داشته است و آنجا بود که متوجه شدم نیاز است کارهایی از این دست انجام بدهیم و باید آن را تکرار کنیم. دوباره استوری گذاشتم و از دنبال‌کنندگانم خواستم اگر دوست دارند هفته بعد با هم برای پاکسازی طبیعت برویم که تعدادی از دوستان با من همراه شدند. یادم است در آن برنامه خانم مریم فرهنگی هم آمدند که در حال حاضر یکی از گروه‌های خوب مشهد هستند و فعالیت‌های خوبی هم دارند.
 رد پای سبز از همان اتفاق جاغرق شکل گرفت و هر بار که ما برای پاکسازی طبیعت می‌رفتیم و تصاویر آن را منتشر می‌کردیم با اقبال خوب مردم و تشویق‌های آن‌ها روبه‌رو می‌شدیم و همین انگیزه‌ای می‌شد برای ادامه مسیر. پس از چند برنامه‌ پاکسازی طبیعت که انجام دادیم یکی از پیج‌های خبری در مشهد گروه ما را معرفی کرد و همین موجب شد تعداد زیادی به گروه ما بپیوندند. حاصل این پیوستن این شد که در این سه سال گذشته بیش از صدها برنامه پاکسازی طبیعت و... را اجرا کردیم که رکورد بیشترین شرکت‌کننده هم برنامه‌ای با ۳۰۰ نفر برای برنامه درختکاری بوده است. 

از زباله‌ تر به خوراک دام
تولید خشکاله از دیگر برنامه‌هایی است که گروه ما به آن پرداخته است. من از طریق پیج خانم آیه حمداوی، بانوی پسماند صفر با بحث خشکاله آشنا شدم و فکر کردم ما هم در این بخش کاری انجام بدهیم. من فکر کردم به جای اینکه زباله تر تولید کنیم که سبب به وجود آمدن شیرابه می‌شود و برای سلامت ما و زمین مضر است، از همان زباله‌های تر خشکاله درست کنیم که به عنوان خوراک به مصرف دام‌ها می‌رسد و می‌تواند از ارزش غذایی خوبی هم برخوردار باشد. در این مدت شاید به اندازه دو یا سه وانت بار توانستیم خشکاله تولید کنیم و همچنان این حرکت را ادامه می‌دهیم چون خشکاله تبدیل یک زباله تر و زیان‌بخش به یک ماده غذایی مفید برای دام است.

کاشت گونه های بومی

درباره میلاد لطفی که با یک اتفاق، کمک به طبیعت دغدغه‌اش شد/یک گروه عشق ایران


کار گروه ما با پاکسازی طبیعت شروع شد و در شروع عملاً برنامه خاصی نداشتم جز اینکه به ذهنم رسید چند نوبت با دیگران برویم و طبیعت را از وجود زباله‌ها تمیز کنیم اما پس از برگزاری چند برنامه متوجه شدم که چقدر ظرفیت برای کار وجود دارد و باید از انرژی‌های این افراد استفاده کرد.
 پس از مدتی به ذهنم رسید در کنار برنامه پاکسازی طبیعت به «کمپین نه به پلاستیک» بپیوندیم و کیسه‌های پارچه‌ای تولید کنیم. برای اینکه پارچه‌ای استفاده کنیم که در آن از پلاستیک استفاده نشده باشد سراغ پارچه متقال رفتیم. حدود ۶۰۰ کیف دستی برای خرید تولید کردیم و آن را میان علاقه‌مندانی که می‌خواستند از پلاستیک استفاده نکنند توزیع کردیم و خوشحالم که می‌بینم هنوز هم بعضی از آن دوستان از همین کیسه‌ها به جای نایلون استفاده می‌کنند. در این بخش هم من از کسانی که کیسه‌ها را تحویل گرفتند خواستم در هر خرید عکس خرید خودشان را با کیسه پارچه‌ای برای ما بفرستند تا با انتشار آن فرهنگ‌سازی هم کرده باشیم. 
یکی دیگر از برنامه‌های ما اجرای برنامه درختکاری بود البته با مطالعه و استفاده از گونه‌هایی که بومی کشور خودمان است و تاب‌آوری خوبی دارند. برای این کار ما سراغ اداره منابع طبیعی رفتیم و محل کاشت گونه‌ها هم جاده شاندیز انتخاب شد. جایی که پیش‌تر به عنوان پارک تعداد زیادی درخت کاج در آن محیط کاشته شده بود. برای اینکه از کار خودمان نتیجه بهتری بگیریم از دانشگاه فردوسی هم کمک گرفتیم و سراغ استادانی رفتیم که در حوزه محیط زیست کار کرده‌اند. این عزیزان برای بازدید میدانی به منطقه آمدند. 
با راهنمایی محیط زیست و استادان دانشگاه فردوسی توانستیم ۵۰۰ عدد از گونه‌های بومی را در آن منطقه بکاریم که شامل بوته، درختچه و درخت می‌شد. داغداغان، زرشک، زالزالک، توت و... از جمله درخت‌های کاشته شده بودند که هم به محیط خشک و هم به محیط سنگی آنجا مقاوم بودند.
 انجام این طرح حدود ۶ ماه به طول انجامید که شامل مطالعه برای کاشت گونه‌ها، کندن چاله درخت‌ها که به علت کوهستانی بودن بسیار سخت بود و باید محیط مناسب را برای درخت‌ها آماده می‌کردیم و... شد. 
در آن پروژه جایی درخت کاشتیم که به جای خاک باید ‌سنگ‌ها را می‌کندیم و چاله‌ها را با خاک مناسب پر میکردیم تا بعد درخت بتواند خودش را با آنجا وفق بدهد. 
در آن طرح به دنبال فرهنگ‌سازی بودیم و اینکه بگوییم باید به جای درخت‌هایی مثل کاج که سوزنی برگ است و بومی ایران نیست، درخت‌هایی بکاریم که بومی ایران است. غیر از این حرکت ما در همایش‌های درختکاری دیگری هم شرکت کردیم و یا در قالب برنامه‌ای بذر درخت داغداغان را جمع کردیم و در روستای دیزباد بالای نیشابور کاشتیم.پس از تولید کیسه‌های پارچه‌ای و کاشت درخت به این نتیجه رسیدیم که می‌شود کارهای دیگری هم انجام داد و از ظرفیت علاقه‌مندان برای پیشبرد کارها استفاده کرد و این را هم بگویم رد پای سبز فقط میلاد لطفی نیست بلکه تک‌تک آدم‌های علاقه‌مند به محیط زیست و کارهای خیرخواهانه است که بدون هیچ چشمداشتی برای آب و خاکمان کار می‌کنند. یکی از این افراد هم خانم بنده ملیحه صاحبی است که با وجود سه فرزند همیشه در کنار بنده و گروه بوده است.

ماجرای مدرسه‌ها

درباره میلاد لطفی که با یک اتفاق، کمک به طبیعت دغدغه‌اش شد/یک گروه عشق ایران


یادم است در یکی از روزها خانم بنده به مدرسه فرزندم در روستای خودمان یعنی سروآباد رفته بود. آن روز پس از اینکه خانم بنده به خانه برگشت، از وضعیت بد مدرسه گفت و پیشنهاد داد برای مدرسه کاری انجام دهیم تا سر و شکل بهتری داشته باشد.
  وقتی خانم بنده پیشنهاد داد برای مدرسه کاری انجام بدهیم و در جوابش گفتم چه کاری می‌توانیم انجام بدهیم؟ یادم آمد یک بار به دعوت مرکز نگهداری از معلولین فیاض‌بخش در کار نقاشی و فضاسازی مرکز به آن‌ها کمک کرده بودیم. آنجا بود که من متوجه شدم می‌شود در این گونه فعالیت‌ها هم سهیم باشیم، برای همین فراخوانی زدم و از دوستان گروه خواستم در کار نقاشی مدرسه کمکمان کنند. 
از دوستانم خواستم در خرید رنگ و بقیه مصالح هم به ما کمک کنند و شاید باور نکنید در کمتر از سه روز ۲۳میلیون پول جمع شد و کار را شروع کردیم. رنگ خریدیم، سیمان خریدیم و بقیه چیزهایی که لازم داشتیم را خریدیم و در دو هفته و با کار ۶۰ یا ۷۰ نفر هفت کلاس مدرسه به علاوه دفتر و دیوارهای مدرسه را رنگ و نقاشی کردیم و به این ترتیب در گود زیباسازی مدرسه هم افتادیم. 
 فردای روزی که زیباسازی مدرسه تمام شد، به مدرسه رفتم تا ببینم بچه‌ها چه واکنشی نشان می‌دهند. بچه‌ها در گروه‌های چند نفره وارد کلاس‌ها می‌شدند، نقاشی‌ها را می‌دیدند، ذوق می‌کردند و از ته دل می‌خندیدند و بعد به کلاس بعدی می‌رفتند تا ببینند آنجا چه اتفاقی افتاده است. مدرسه دوم را گروه آرتوان در روستای کج اولنگ در تقریباً ۱۰۰ کیلومتری مشهد به ما معرفی کرد. خوشبختانه آن کار را هم انجام دادیم و چه قدر از مردم روستا مهربانی دیدیم. روز آخر هم پیش از اینکه ما کاری بکنیم، زنان و مردانی آمدند و شروع به تمیز کردن مدرسه کردند.
مدرسه سوم که در قالب یک جمع ۱۰۰ نفره توانستیم آن را در سه هفته بازسازی و رنگ‌آمیزی کنیم، مدرسه ابتدایی هاجر در روستای نریمانی علیا بود. این مدرسه ۳۸۵ دانش‌آموز دختر با ۱۶ کلاس داشت و شامل دو ساختمان و ۱۲ سرویس بهداشتی می‌شد. در سه هفته برای ۱۶ کلاس این مدرسه طرح کشیده و پس از آن هم رنگ‌آمیزی شد. کلاس‌ها شست‌وشو شد، ۳۰ میز و نیمکتی که نیاز به تعمیر داشت تعمیر شد، سرویس‌های بهداشتی‌ مدرسه نیاز به تعمیر داشت که سرامیک و لوله‌کشی نو شدند، برای مدرسه آبگرمکن نو گرفتیم و لوله‌کشی سرد و گرم انجام شد، برای بچه‌ها سبد بسکتبال نصب کردیم، هر جا که نیاز بود برق‌کشی و پرژکتور نصب شد، در حیاط مدرسه برای بچه‌ها صندلی درست کردیم و همچنین زمین بسکتبال آن‌ها را مرمت کردیم، تابلو مدرسه که از سال ۵۶ عوض نشده بود نو شد و خلاصه چندین کار دیگر انجام شد تا مدرسه برای بچه‌ها نونوار شود. فکر کنید یکی از دوستان ما به نام آقاسلیم از بجنورد آمد تا در بخش سیستم گرمایش مدرسه که پکیج و موتورخانه بود کمک کند.
 ۱۰۰ آدم عاشق و مهربان دست به دست هم دادند، از استراحت و کارهای خودشان زدند تا بچه‌های مدرسه را خوشحال کنند.
 این آدم‌ها عاشق وطنشان هستند و دوست دارند وطنشان آباد باشد. خرجی که در این مدرسه شد چیزی حدود ۸۰ میلیون تومان شد. در بازسازی و نوسازی مدرسه هاجر همکاری مردمی به اوج رسید. البته ما مدرسه چهارم را هم نقاشی و نوسازی کردیم اما مدرسه‌ای بود با چهار دانش‌آموز و یک کلاس در روستای بازحیدر از توابع نیشابور.

منبع: روزنامه قدس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.